معنی مدرسه رفته

لغت نامه دهخدا

مدرسه رفته

مدرسه رفته. [م َ رَ / رِ س َ / س ِ رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مدرسه دیده. علم آموخته. باسواد. ملا.


رفته رفته

رفته رفته. [رَ ت َ / ت ِ رَ ت َ / ت ِ] (ق مرکب) پابپا و قدم بقدم و درجه به درجه. متدرجاً. کم کم و در امتداد زمان. (ناظم الاطباء). کنایه از تأنی و تدریج است و این مجاز است. (آنندراج). بتدریج. (فرهنگ نظام). اندک اندک. بتأنی. کم کم. خردخرد. آهسته آهسته. تدریجاً. بمرور. متدرجاً.بمرور زمان. نرم نرمک. (یادداشت مؤلف):
ز حسن روزفزونش به صرفه می گویم
که رفته رفته مبادا بتی خدا گردد.
؟ (از آنندراج).


مدرسه

مدرسه. [م َ رَ / رِ س َ / س ِ] (ع اِ) آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون.
- مدرسه ٔ ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دوره ٔآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان.
- مدرسه ٔ دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینه ٔ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه ٔ غیر دولتی و مدرسه ٔ ملی.
- مدرسه ٔ راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دوره ٔ پنج ساله ٔ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دوره ٔ اوّل دبیرستانهاست.
- مدرسه ٔ عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دوره ٔ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه.
- مدرسه ٔ غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ٔ ملّی شود.
- مدرسه ٔ متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دوره ٔ راهنمائی) و مدرسه ٔ عالی است و دوره ٔ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند.
- مدرسه ٔملی، مدرسه ای که هزینه ٔ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه ٔ غیرانتفاعی.


رفته

رفته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف) حرکت کرده. روان شده. مقابل آمده. (فرهنگ فارسی معین). از جای بشده. درآمده. (یادداشت مؤلف):
وین لاشه خر ضعیف بدره را
اندر دم رفته کاروان بندم.
مسعودسعد.
آن رفته که بود دل بدو مشغولم
وافکنده به شمشیر جفا مقتولم.
سعدی.
ملک را دل رفته آمد به جای
بخندید و گفت ای خداوند رای.
سعدی.
- از جای رفته یا (رفته ز جای)، از مکان برخاسته. از جای حرکت کرده. تغییر مکان داده. کوچیدن. (از فرهنگ فارسی معین):
درفشی پس پشت پیکر همای
همی رفت چون کوه رفته ز جای.
فردوسی.
- بخشم رفته، خشمگین. خشمناک. غضبناک شده. درخشم شده. بحالت غضب عزیمت کرده:
مرحبای ای نسیم عنبربوی
خبری زآن بخشم رفته بگوی.
سعدی.
کاش آن بخشم رفته ٔ ما آشتی کنان
بازآمدی که دیده ٔ مشتاق بر درست.
سعدی.
- بررفته، بالارفته. بلند:
ای زود گرد گنبد بررفته
خانه ٔ وفا بدست جفا رفته.
ناصرخسرو.
- ره رفته، که راه رفته باشد. که راه را درنوردیده باشد.
- || عزیمت کرده. راهی شده. عازم شده. سفرکرده:
به ره خفتگان تابرآرند سر
نبینند ره رفتگان را اثر.
سعدی.
|| مقدرشده. کار انجام گرفته. (یادداشت مؤلف). پیش آمده. رخ داده. پیش آمد:
دل و جان بدین رفته خرسند کن
همه گوش سوی خردمند کن.
فردوسی.
- رفته بودن، مقدر بودن. معین بودن: در ازل رفته بود که مدتی بر سریر غزنین و خراسان و هندوستان نشیند [محمدبن محمود غزنوی]... ناچار بباید نشست. (تاریخ بیهقی).
- قلم رفته، قضای نبشته. تقدیر. (یادداشت مؤلف):
قلم رفته را چه چاره بود.
(امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1166).
- کار رفته، کار انجام شده.کار درگذشته:
مکن یاد از گذشته کار کیهان
که کار رفته را دریافت نتوان.
(ویس و رامین).
|| گذشته. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). بشده. ماضی. (یادداشت مؤلف). سپری شده:
یکی تا نیابد غم رفته چیز
بدان هم نگردد یکی شاد نیز.
اسدی.
رفته چون رفت طلب نتوان کرد
چشم ناآمده بین بایستی.
سعدی.
آینده و رفته را نگه کن
بشمرکه تودر میان چه باشی.
سعدی.
زمان رفته نخواهد به گریه بازآمد
نه آب دیده که گرخون دل بپالایی.
سعدی.
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم.
سعدی.
|| معمول. معمول به. متداول. (یادداشت مؤلف).
- رسم رفته، رسم گذشته. معمول قدیم: وقت نماز خطبه بر رسم رفته کردند. (ابولفضل بیهقی چ ادیب ص 328). پس کوتوال را گفت: [مسعود] بر اثر ما به لشکرگاه آی با جمله ٔ سرهنگان قلعه تا خلعت وصلت شما به رسم رفته داده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 240). اشتران سلطانی را به دیولاخها به رسم رفته گسیل کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362). رسم رفته است که چون وزارت به محتشمی رسد آن وزیر مواضعه نویسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 209). پس از آن اعیان شهادات و خطهای خود را بدان نویسند چنانکه رسم رفته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212).
به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان
یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب.
مسعودسعد.
|| گفته شده. مذکور.
- سخن رفته، سخن گفته شده. سخن مذکور. سخنی که گفته آمده است:
گر به مستی سخنی گفتم و رفت
سخن رفته ز سر باز مگیر.
خاقانی.
- گناه و حدیث رفته، مذکور. بر زبان جاری شده. واقعشده:
مگر شاه آن شفاعت درپذیرد
گناه رفته را بر وی نگیرد.
نظامی.
شکنج شرم در مویش نیاورد
حدیث رفته بر رویش نیاورد.
نظامی.
|| سوده. (یادداشت مؤلف). سائیده شده چنانکه در پارچه و فلز بر اثر اصطکاک. || مفقودشده. (ناظم الاطباء). گمشده. ازبین رفته:
بدو کرد آراسته تاج و تخت
از آن رفته نام و بدین مانده بخت.
فردوسی.
ز عمر رفته بود علم خلق را که چه رفت
ز عمر مانده نداند بجز خدای علیم.
سوزنی.
ماتم عمر رفته خواهم داشت
زآن سیه جامه ام چو میغ از تو.
خاقانی.
دست بر سر زنی گرت گویم
کآن بهین عمر رفته بازپس آر.
خاقانی.
طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند
بر عمر گذشته همچنان می گریم.
سعدی.
- روزفرورفته، روزغروب کرده.
- || به مجاز آنکه روز او به شب بدل شده. کنایه از کسی که خوشبختی او به بدبختی مبدل گردیده. بدبخت.تیره روز:
برفروزید چراغی و بجویید مگر
به من روزفرورفته پسر بازدهید.
خاقانی.
امروز منم روزفرورفته و شب نیز
سرگشته ازین بخت سبکپای گران خواب.
خاقانی.
|| کنایه از از خودشده و عاشق و حیران. خشم رفته و خواب رفته و روغن رفته و سامان رفته و سررفته از مرکبات آن است. (آنندراج):
بسته ٔ زلف مشکسا خسته ٔ چشم فتنه زا
رفته ٔ جلوه ٔ رسا کرد که کرد یار کرد.
سعدی.
- دل از دست رفته، عاشق. شیدا. مفتون. دلداده:
آن شنیدی که شاهدی بنهفت
با دل از دست رفته ای می گفت.
سعدی (گلستان).
- وارفته، کنایه از ازخودشده و عاشق و حیران. (آنندراج):
همچو من واله و وارفته فراوان دارد
چهره ات سخت به ماه رمضان می ماند.
اشرف (از آنندراج).
-|| سست و کاهل و بی دست و پا.
|| مرده و فوت شده. (ناظم الاطباء). درگذشته. متوفی. (فرهنگ فارسی معین):
چرا گنج آن رفتگان بایدم
وگر دل ز دینار بگشایدم.
فردوسی.
از آن رفته نام آوران یاد کرد
به داد و دهش گیتی آباد کرد.
فردوسی.
بدین سان همی بود تا هشت ماه
پسر گشت ماننده ٔ رفته شاه.
فردوسی.
رخ بدسگالان تو زرد باد
وزآن رفته جان تو بی درد باد.
فردوسی.
ماتم خواجگان رفته بدار
کز درخت کرم نهال نماند.
خاقانی.
چو اسکندر آسوده شد هفته ای
نیاورد یاد از چنان رفته ای.
نظامی.
باری نظر به حال ضعیفان رفته کن
تا مجمل وجود ببینی مفصلی.
سعدی.
این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند
یاران رفته با قلم پا نوشته اند.
صائب.
طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر عزیزست نام او.
صائب.

رفته. [رُ ت َ / ت ِ] (ن مف) اسم مفعول مشتق از رفتن به معنی جاروب شده. (از ناظم الاطباء). روفته. روبیده. (فرهنگ فارسی معین):
ای زودگرد گنبد بررفته
خانه ٔ وفا به دست جفا رفته.
ناصرخسرو.
تا غنچه ٔ گل شکفته گردد
خار از در باغ رفته گردد.
نظامی.
|| جاروب کرده. به مجازغارت کرده:
زندگی می گذشت آشفته
بارها خانه ٔ پدر رفته.
اوحدی.
|| خاکروبه. (ناظم الاطباء).

حل جدول

مدرسه رفته

درس خوانده و باسواد


تازه به مدرسه رفته

نو آموز

فرهنگ فارسی هوشیار

رفته رفته

بتدریج اندک اندک بتا ء نی: }} رفته رفته پیشرفت حاصل میکند ‎. {{

فارسی به عربی

مدرسه

اکادیمیه، مدرسه


رفته رفته

بشکل تدریجی

تعبیر خواب

مدرسه

مدرسه: پیری عاقبت به خیر
مدرسه پر از شاگرد: مشکلات
جزو شاگردان بودن: رنج و زحمت - لوک اویتنهاو

خواب دوران مدرسه: ۱- بردانش شما اضافه میشود ۲- شروع یک دوره خوب
در یک مدرسه تدریس می کنید: سادگی و پاکدلی شما باعث خوشبختی می شود
بچه ها به مدرسه می روند: برای موفقیت باید میانه رو و متواضع باشید
در یک مدرسه هستید: نارضایتی و ناکامی در کارها - کتاب سرزمین رویاها

۱ـ اگر خواب ببینید در مدرسه ای حضور دارید، علامت آن است که در کارهایی ادبی امتیازی به دست می آورید.
۲ـ اگر خواب ببینید در هنگام نوجوانی به مدرسه می روید، نشانه آن است که اندوه و بدبختی زمان حال شما را به یاد تفریحات و صداقت ایام گذشته می اندازد.
۳ـ اگر خواب ببینید در مدرسه کتب علمی یا فلسفی تدریس می کنید، علامت آن است که برای به دست آوردن مقامی ادبی تلاش خواهید کرد. اما ابتدا باید از پس نیازهای روزانه زندگی بربیایید.
۴ـ اگر خواب ببینید به ساختمان مدرسه ایام کودکی نگاه می کنید، علامت آن است که وقایع تلخ و اندوهبار بر زندگانی شما سایه می افکند. - آنلی بیتون

فرهنگ معین

مدرسه

(مَ رَ س) [ع. مدرسه] (اِ.) محل درس دادن و علم آموختن. ج. مدارس.


رفته

رفته (رَ تِ. رَ تِ) (ق مر.) اندک اندک، به تدریج.

معادل ابجد

مدرسه رفته

994

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری